لغت نامه ی من

بدون عنوان

  زمانی که من درحدود ٢ سالم بود.در یکی از روز های تابستان پدرم در حیاط خانه مشغول تعمیر موتورش بود  من هم در حیاط پیش پدرم بازی می کردم بعد از بازی کردن خسته شدم ودر حیاط به تماشای کار پدرم مشغول شدم .نمی دانم چه قدر از زمان گذشته بود که چشمانم را باز کردم ودیدم در بغل مادرم هستم وهمه می خندند فهمیدم که وقتی سر پا ایستاده بودم و به تماشای کار پدرم مشغول بودم خوابم برده بود وهمسایه یمان از بالکن مرا دیده بود وبه مادرم گفته بود  مادرم هم مرا بغل کرده بود  .من که از خواب بیدار شدم دیدم همه می خندند ومن هم خندیدم واین بود ماجرای آن روز من . ...
21 دی 1390

بدون عنوان

خواهرم می گه یه بار ٦ماهت بود رفتیم حیاط استخر بادی مون رو باد کردیم وتویش را پر از آب کردیم خواهرم من را بغل کرده بود ومادرم مراقب مابود ولی یه لحظه به دستشویی رفت .وخوآهرم‌  هم رفت‌توِ .من‌‌موندم‌ تنها‌ی ‌تنها‌ داشتم‌ می‌رفتم‌ زیر‌ِ آب که خواهرم از راه رسید ومادرم راصدا کرد مادرم آمد ومرا نجات داد وگرنه الآن این جا نبودم از دست این آبجی بده ! آخه آبجی چی بگم بهت ! همین امروز وفردا خفت می کنم . می خواستی من رو خفه کنی ؟پس حالا من خفت می  کنم ...
20 دی 1390

کلمه های عجیب وغریب

هر بچه ای در کودکی کلمه های عجیب وغریبی به کار می برد مثل من که در بچگی از کلمه های عجیبی استفاده می کردم الآن مادرم برای من آن خاطرات را می گوید ومن به حرف های او می خندم وتعجب می کنم که آن زمان چه کلماتی می گفتم !حالا من بزرگ شدم ودیگر این کلمات را استفاده نمی کنم ومی خواهم به شما بگویم که من در کودکی چه می گفتم ومعنی آن ها چیست !بین خودمون باشه که مامانم از سیر تا پیاز کارای بچگی ام را یادداشت کرده ومن از روی اون همه چیز را براتون می نویسم . حالا شما بگین که نی نی های نازتون واسه ی خودشون چه زبونی دارند                      &...
20 دی 1390
1